سايه افکند مه روزه و روز تحويل

شاعر : انوري

روز مسعود مبارک مه ميمون جليلسايه افکند مه روزه و روز تحويل
سايه‌اي نه که بود بر در خورشيد ذليلسايه‌اي نه که شود از رخ خورشيد خجل
دست کحال قضا ديده‌ي دين را تکحيلسايه‌اي کز مدد مد سوادش دادست
دوش خورشيد ردا تارک گردون اکليلسايه‌اي کز طرف دامن فضلش دارند
چه مه روزه و ديگر چه و روز تحويلهر دو فرخنده و ميمون و مبارک بادند
همه چيزيش بدادست مگر عيب و عديلبرکه بر ناصر دين صاحب عادل که خداي
نور خورشيد قدم مي‌ننهد بي‌تقبيلثاني سايه‌ي يزدان که به عالي عتبه‌اش
رزق ذريت آدم را کف تو کفيلاي صلاحيت عالم را کلک تو ضمان
منهي حزم تو آگه ز کثير و ز قليلسايه‌ي عدل تو واصل به وجود و به عدم
نه رخ راي تو بي‌رنگ ز ننگ تبديلنه سر امر تو در پيش ز شرم تغيير
که درو همچو خلا گنج نيابد تعطيلحيز حزم تو چونان به اصابت مملوست
واسمان جامه‌ي خودرنگ همي‌کرد به نيلجامه‌ي جاه ترا نقش همي بست قضا
به دم جور رسد عدل تو بي‌هيچ دليلبه سر عجز رسد عون تو بي‌هيچ نشان
خوشه از خرمن علم تو چند خاک ثقيلخطبه بر مسرع حکم تو کند باد خفيف
غيرت حکم تو دادست زمان را تعجيلخجلت حلم تو دادست زمين را تسکين
ابر اگر دست ترا ياد کند بي‌تبجيلکوه اگر حلم ترا نام برد بي‌تعظيم
ابر را صاعقه چون سنگ فتد در قنديلکوه را زلزله چون کيک فتد در پاژه
بي‌جواز اجل و واسطه‌ي عزرائيلقبض ارواح کند تف سموم سخطت
فارغ از مشغله‌ي صور و دم اسرافيلنشر اموات کند صوت صرير قلمت
آسمان راه نظيرت بزد اندر تحصيلچون زمين را شرف مولد تو حاصل شد
ورنه ني فيض گسستست و نه فياض بخيلخود وجود چو تويي بار دگر ممتنع است
وز پي مدت عمر تو ابد گشته طويلاي شده عرصه‌ي کون از پي جاه تو عريض
زان سعايت چه ترا، کم مکن از سعي جميلخصم اگر در پي ديوار حسد لافي زد
نور اجرام دهد تابش خورشيد صقيلاصطناع تو دهد روشني کار خدم
کابن سيرين قضا دم نزند از تاويلخواب خرگوش بدانديش تو خوش چندانست
هر کجا پشه به پهلو زدن آيد با پيلموميايي همه دانند کرا خرج شود
که در امعاي شترمرغ پذيرد تحليلانتقام تو نه آن اخگر اخترسوزست
باش تا داغ فنا برنهدش اسماعيلکبش مغرور چراگاه بهشت است هنوز
وين دگرها همه ترقين عدم را تفصيلمسند تست بحق بارز مجموع وجود
آب حيوان را بر آتش دوزخ تفضيلتا توانند که در تربيت روح نهند
آب دريا و کليم آتش نمرود و خليلباد تاثير حوادث به اضافت با تو
گوش پر ولوله‌ي طبل ولي طبل رحيلحاسدانت ز نوايب همه با هاياهاي
در مسالک ظفرت بدرقه رو ميل به ميلدر ممالک اثرت فتنه نشان شهر به شهر